۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

شيش- آغاز یک کابوس..


بالاخره رزا خانم فهمید که وقتی می خوابد، یک ماده شیر به اتاقش می آورم. او می دانست که این کار من حقیقت ندارد و این ها فقط خیالات من درباره ی قوانین طبیعت است. ولی اعصابش خیلی درب و داغون بود و فکر این که در آپارتمان او حیوانات وحشی وجود دارند، شب هایش را پر از وحشت کرده بود و فریادکنان از خواب می پرید. این قضیه برای من خیال بود و برای او یک کابوس. همیشه می گفت که کابوس همان رویاست که در پیری به کابوس مبدل می شود. هر کداممان ماده شیر را یک جور می دیدیم. چه می شد کرد؟

زندگی در پیش رو
رومن گاری

هیچ نظری موجود نیست: