محمد اومد تو اتاقم، گفت: «مهسا يه خبر خوب دارم و يه خبر بد! اول كدومشو بگم؟»
منم كه ماشالا غمم از خبراي بد، بيشتر از شاديمه از خبراي خوب، گفتم: «اول بَدَ رو بگو»
گفت: «خبر بد اين كه بابا كه رفته بود رو پشت بوم تا كانالاي ايرانو درست كنه، زد و بي بي سي رو هم قطع كرد»
گفتم:« خدا رو شكر!» ( ان قدر كه خبراي خشن تو ذهنم شنيده بودم)
دوباره گفتم:«خوب خبر خوبت چي بود؟»
خنديد و گفت:« هيچي ديگه، اين كه درسته كه بي بي سي قطع شد، ولي بابا بالاخره تونست كانالاي ايرانو وصل كنه»
!! :دي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر