مينا با آقاي هنرور كلاس داشت. (براي دوستاني كه نمي دانند بگويم كه آقاي هنرور، معلم عربي كنكور هستند)
وقتي از كلاس برگشت، خسته بود و من هم خسته بودم. با هم تصميم گرفتيم دمي بياساييم و فيلمي تماشا كرده و حظي ببريم!
فيلم را گذاشتم تو دي وي دي پلير و رفتم تو اُتاق كليپسم را پيدا كنم كه گويا كمي طول كشيد و صداي مينا درآمد:
" واي مهسا! من اصلاً حوصله ي مُعطـَل شدن ندارما"
من:" بله!! فرمايش شما صحيح، مُعطَلـتون نمي كنم!!"
پ.ن : چه مي كنه با آدم اين عربي كنكور.
و چه مي كنه با آدم..
۳ نظر:
مینا معطل چی شد دقیقا...!!؟ چی کاره تو داشت؟!! D: با آقای هنرور کلاس خصوصی داره؟!! D:
یاد دکتر علوی استاد ادبیاتمون بخیر : نمیدونی چه اسراری داشت که نه فقط کلمات قرض گرفته شده از زبان عربی در فارسی را بلکه حتا کلمات ۱۰۰% فارسی را هم اگر که میشه یه جورائی با لهجیه غلیظ عربی ادا کنه. از مامانت بپرس تا بیشتر برات بگه. مثلا صور خیال را همان باید با فتحه میگفت و نه با کسره .
شوكي، خوب مي خواستيم با هم فيلم ببينيم، كنترل دست من بود!!
واي! فكر كن.. كلاس خصوصي با ناشر برتر، آقاي هنرور :دي!
eshgh wa azadi:
از دكتر علوي شنيدم از مامان، اما اينو نمي دونستم :دي! چشم..
ارسال یک نظر