۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

غروب ِ آبي


قبلاً كه اوضاع قرمز نبود، بازي استقلال و پيروزي بايد مساوي مي شد تا اتوبوس ها سالم بمانند.

حالا، اوضاع قرمز است و اتوبوس سالمي هم نمانده كه نگران باخت يك تيم باشيم!!

پس همان بهتر كه هيجان را به فوتبال برگردانيم و در مجموع، خسته اما با لبخند به خانه برگرديم و انقدر ذوق بزنيم از برد تيم مثلاً محبوبمان كه يادمان برود همه چيز را. مطلقاً همه چيز را.
پ.ن: بنده پرسپوليسي مي باشم. برد هم حقمون بود. ولي نمي دونم چه جوريه كه همه چي چيني شده! حتي برد تيم مورد علاقت.

۴ نظر:

مين گفت...

هممم ، ... آرره !

eshgh wa azadi گفت...

مهسا جونم، گاهی وقتها اونم در شرایطی که به انرژی حاصل از لذت نیاز داری تا بتونی به کوری چشم دشمن مصمم تر ادامه بدی محروم کردن خودمون از لذت چنین شادیهائی دشمنی محض با خودمونه. آخه قربونت برم، هم بردیم هم دربی را بردیم. کم چیزی نیست که از پیرمردی مثل کریم ترکه گل پیروزی را خوردند. شادی ، فراموشی و خلاصه همه چیز نوشه جونمون. فقط الهی بمیرم برای مین مین مهربون و عزیزم.

دونقطه گفت...

البته که...

باید بود

مينا... گفت...

آره خب،من به مهسا و خاله تبريك مي گم كه بالاخره با كمك دولت و بزرگواري ما،آرزو به دل نموندين و تونستين قبل از رفتن به دسته يك ،واسه يك بار هم كه شده از اسطورتون ببريد!واقعا تبريك!
(به آدم حس پورياي ولي دست مي ده)