۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

بچرخ تا بچرخيم

"تنها راه نجات، مبارزه ست"


از فيلم "فرار از زندان"

سوتی

سوال دخترخاله ی چارساله ی گرام، از من:
"مهسا! وختي من بچه بودم، چند سالم بود؟"

ای خاكـَت سرچشمه ی هنر

رفتم واسه خودم تو بانك حساب باز كنم، تو فرم افتتاح حساب نوشته بود " مليّت خود را بنويسيد"؛ نمی توني تصور كنی با چه حالی و با چه افتخاری نوشتم ( بزرگ و خوانا) : " ايرانی" . خوب چه كنم؟ نمي تونم بهش افتخار نكنم..

صد و سينزده

"چشم می مالم هنوز، گويی از خواب قرون برخاستم.."